Friday, July 26, 2013

ام نامه / وقت آن است که بنشینم در گوشگکی



یا احمد، 
همه‌ی مردمان از من آرزوها می‌خواهد 
مگر ابایزید 
که خود مرا خواهد.

از ترجمه‌ی "رساله قشیریه"


فدایت شوم

یک نفر استاد ممکن است شارلاتان هم باشد، با اینکه اغلب اینطور است که دیگران شارلاتانش پندارند. بدبختانه صدقش این نیست که هر شارلاتانی استاد هم هست، درست مثل خود من. و این شارلاتان، آنقدر می‌تواند باشد که خودش را هم گول می‌زند. آن وقت مانند سیبی که دارد می‌گندد، نمی‌فهمد و می‌گندد؛ دارم می‌گندم. این فساد که می‌گویم الزامن ارزش داوری ندارد. با این همه در گسترش ناخودآگاهش، مسری‌ست؛ چون تسری کرد، آن ارزش را پیدا می‌کند. آن وقت در مواجهه‌ی یکباره، به آگاهی‌رسیده، چاره‌ای از کندن زخم، از امپوتسیون عضو ندارد. و اگر وخیم باشد، دچار، بی‌چاره می‌شود. در این بیچارگی چه کار می‌تواند کرد؟ شکل استعاریِ غلوشده‌اش بیماری‌ست به سوی مرگ. عجیب که انگار هیچ‌کس متوجه آن نیست که هرکه همین بیمار است، یا هست، نشئه می‌کند که نباشد. البته طبیعتِ زمان نمی‌گذارد، او هم مدام پناه می‌برد به اغوای چیزها. و هرکس از او گریزان می‌شود، چون او را به خودش می‌نمایاند.
اینها کشفیات اخیر من نیست؛ ولی، برعکسِ تو، چون به صداقت‌ات مشکوک نیستم، خیلی فکر کردم و شارلاتان و گورو-یی را در خودم شناسایی کردم. بعد دیدم نه، آن گورو(guru) همه تویی. همین نامه را هم بی‌مگر آن شارلاتان می‌نویسد، نمایش دغلکاری‌ست.  

علاوه بر اینها، فهمیدنِ The style is the man himself Le style est l’homme même  که لکان با آن "écrits" را می‌آغازد هم، فکرِ این روزهای مرا می‌خورد. پیدا کردن ارتباط این عبارت با آنچه پیشتر گفتم را امروز به تو می‌سپارم. فردا شاید من هم چیزی درباره‌اش گفتم، شاید هم دیگر هرگز به این موضوع بازگشت نکردم.

روی ماهت را می‌بوسم
امیر
چهارم. 26 ژوییه 2013


پی‌نوشت – راستی هنوز دارم به آن مطلب درباره اوتیسم در بزرگسالی فکر می‌کنم. با دقت بیشتر نشانه‌های آن در خیلی‌ها قابل شناسایی‌ست، علی‌الخصوص در رفتار اجتماعی آدمهایی شبیه به من و تو، و همینطور در رفتارهای تکرارشونده‌ی همین آدمها. خوب شد دارم این اختلال‌ها را می‌شناسم، من که همیشه گفته‌ام آدمیزاد حیوان مختل است.

No comments: