Wednesday, June 11, 2014

به مثیم روایی... / از دفتر یک کلمه





دریچه‌ی تاریک زوزه می‌کشد
دریچه‌   تاریک می‌شود دهان و باز  زوزه می‌کشد
دهان که باز می‌شود     صدای گلویی می‌افتد تو-م زوزه 
                                                             [می‌کشد

دهانِ زوزه باز می‌شود دریچه‌ی تاریک
                                        
   و
                چشم         پاسدار
                       زوزه



از دفتر یک کلمه 

3 comments:

Meysam Ravaei Deylami said...

امیر! خواندم و غیرمنتظره بود: اینکه شعری را «به» من گفته باشند تجربه‌یی است جدید و ارزشمند. از این که بگذریم شعری است چنان نزدیک به من که غافلگیرم می‌کند. و عجیب‌تر از همه آنکه در این زمانه، زبان زوزه، انگار، زبانی است که با آن می‌شود گفت و شنید. دست مریزاد شاعر!

Amirsj Hakimi - امیر حکیمی said...

میثم جان، این به بیشتر برای بود تا به ولی چون پیشکشی با به می شود، این شد به که پیشکشی ست به میثم روایی

Meysam Ravaei Deylami said...

می‌دانم امیر! و سپاسگزارم. اشاره‌ام اما به زوزه بود، در شعر. به زوزه‌های خودم که در زبان می‌ریزند و شعر مرا می‌سازند. و زوزه‌یی که در این شعر تو شنیدم و نزدیکم بود. حظی در این شنیدن بود که پیش از همه از شعر تو می‌آمد و بعد، از آنچه اینجا، بین ما مشترک افتاده است.