Saturday, November 12, 2005

دفتر خط / از مقدمه - آبان هشتادوچهار

دستهايم بوی پياز مي دهند، چشمانم را مي سوزانند و...



*

کسي آدم ها را بر مي دارد، جايشان را به نام مي دهد. او نام بر مي دارد و جا به جا مي دهد.
چيزی قبل از توانستن خواندن، نوشتن / نوشتن از کلمات نمي آيد، کلمات از نوشتن راست مي شوند.
- بخوان!
پيدا کردن آوا از متن.


فرشهای زير پا، صورتهايي که با هر گام مچاله مي شوند، از نام به طرح های من آمدند. و صورتک هايي که جای شان را مي گيرند، پيچيده در هر گره با خطوط کف پاها مي آميزند.
تو از به خاطر آوردن کف پوش هايي که اين چنين به باغ ها و راه آب ها آراسته اند، به خودت پيچيده ای: ازين انگار عدن يا ارم يا بهشت شداد با قصری پيوسته در ميانه که به دروازه ی رحمي مي ماند که بازت مي گرداند که شايد اين مخفي ترين باغ در زايشي دوباره يا انقباضي ماهيچه ای به نامتعين بکشاندت، به فضايي که بيش ديگر فضا نيست. اين دروازه ی گوشتي در پس زمينه ای از ابتهاج رنگ های هيز با محاصره گلهای بزرگ گوشت خوار- آدم خوار چنان معلق مي زند که تنها با خيره گي ات درد بلعيده شدن، به کام گلمرگ ها مکيده شدن، را نمي فهمي.
او بر هر گودال زخمي مي گذارد و بر دهانه اش عقربي به پاس. کف پوش هايي با پس زمينه ی رنگهايي کسل که بال های آبي پرنده ای بزرگ را دفن کرده اند...



دفتر خط – از مقدمه
بيست و يک آبان هشتاد و چهار




* من چيزی را طلسم مي کنم که شبيه توست – آدمکي مومي يا عروسکي را. ( شاخه ی زرين – جي جي فريزر )