Saturday, March 27, 2004

برماسه – يک


تو از دود لب – های من
وقتی از پنجره می اندازم اند را
دوباره
خون جايي در خاک عطارد
درياچه ايست از
خون
مي غلد شکل لبهای تو را
هنوز
بخار سرخ که بلند است
و خورشيد کام مي گيردش از
خون ِ
تن –
های لب های
تو را حلقه حلقه من از لای درزهای خاک عطارد
تصعيد مي شوم
ات در فاصله ی بين حلقه حلقه
دور مي شود
و خورشيد کام ناستانده باز
انگار تکرار مي شود
شبهاي من
بي داغ
شرم لبهای تو

نگاه مي کني

No comments: