برای ندا.
1.
از مزاحمتِ گلوله برمي خيزد
گونه
تازهتر از انار -
دهان باز كه مي كند
قطرههاي آرزوي مادر ديگريست
جهان درياييست در حلقوم من -
با گلويي نويافته
ديگرييِ مادر ميپيچد در كوچهيِ خاطر
دستهايم را در زمين ميكارم
تا چروكِ كهنهاش بشكفد
فريادِ خفتهام را از آرزوهاش
به خوابِ تو برساند
و آسوده نماني در قنداقِ عروسكيت –
نهيبِ گلوله
حوصلهيِ فرتوتِ خاك را مي شكند
كه در هر كوچه به ياد تو درختيست نورسته
با شكوفههايِ اميد
كه شرابِ خون ميدهند
دري شكسته در چهارراه
كه بر جنازهاش
خاطرهات را قلم گرفتهاند
نشانييِ توست از هر عابر تا كه ميپرسم
تا بر ردپايت
شمعداني و حسن يوسف.
2.
چشمه ميجوشد و سرخ ميشود ماهي در تنگِ آسمان
وقتي ستارههاي سيمين بر گردنم بند ميشوند
مادر
رختِ سياه در بر و مويِ سپيد بر شانه
در نورِ شبچراغ دنبال چشمهاي من به نقطهيِ دوري خيرهست
به باد زلف ميدهم كه يادِ مرا در شب
با ديدگان خفتهيِ كودك آشنا سازد
تا الههيِ خونينِ خاطرهها
بمانَد كه از چه در كوچه
رسايييِ هميشهيِ زن شد
مادر برميخيزد
و من با گرنبندِ نقرهيِ سرخم
در امتداد چشمهاش
لبخند ميزنم
از دفتر "یک کلمه"
1 comment:
bah bah belakhare ejazeye nazar bazi sader farmodid baradar.yekami bo mide inja, boye gaze ashk avar behtare, tarjih midam bala biyaram az khafegi o baraye ye nafase dige ashk berizam ta inke ghalam zani konam mesle shoma. be har hal ma ke nazar bazimono kardim, gharaz hamin bod na hichize digei.zende bashi.
Post a Comment