Tuesday, July 29, 2008

هفت آواز در سایه‌ی شمع / پنج

هفت آواز در سايه‌ي شمع
پنج : آواز مهراب / به حامد


بودا
پدر مقدس
و ای تمام آلات مردانه
من از کنار آجر خسته‌ام
چونانکه برادر به آب افتد
و بیمار تازه
قمریکان در گلوگاش
آواز تبعید بخوانند
دست به دامن حوض
تمام التهاب
در امتداد انگشتهام
سرخ
آغوش برادرم بود
که باد از درخت می‌گذشت


ای آتش
ای
علاقه‌ی پنهانم
چه خاطر از پیرهنم می‌گذرانی
که یادت کرده باشم
در آن وجدان یائسه
من از کنار دیوار
ازین رگها که بر آستینم آبستن‌اند
تلاشی‌ی خاطراتم را
ورق می‌زنم
وقت که خواندن
کنار تو می‌سوزد


بودا
پدر مقدس
و ای تمام آلت
برادر گوشتم
ستاره‌ای‌ست در حوض
به عمق سیاه
و تبرک
چونانکه ماه از آب بیرون افتد
و ماهی‌طلا -
هرز نمیرد
- در عطلت برهنگی‌ش
دست به آغوش حوض مرتکب بود
و آرزو از مرگ می‌ستاند
تا قمریکان از جنایت خود بهراسند
چراکه نبض
ای آوند –
سیاله‌ی بی‌همتا –
قرار ماندن را به تعویق می‌انداخت
وقت که صورت جنینی‌ی زانوم
علقه‌ی خاک می‌گرفت
برادر تنم
جنازه‌ی تردی‌ست
با چشم بور
مانده بر تمنای حنجره‌اش
من از کنار نباتی‌م
ریشه در هولی جانکاه نهادم

تنها
تبسمی
بر آن حضور نشئه



مرداد هشتاد و هفت

No comments: