جمعه 26 آذر 1310
آستارا
ناتل عزیزم
الان که این کاغذ را به دست میگیرم مشغول نوشتن یک نوول مضحک هستم. از دیشب شروع کردهام. گاهی چنان مینویسم مثل اینکه تفنن میکنم در مقابل نهضت شدید دنیا و سرعت افکار زوال این موجود جدید را، که ادبیات به مفهوم هرقدر جدید باشد، به چشم میبینم.
این است که خود را شاعر و نویسندهی دورهی مخصوصی در نظر گرفته، سعی دارم که دارای شرایط شاعر و نویسندهی دورهی مخصوصی بوده باشم. قدما این قبیل دورهها را در عالم حیوانی دقیق مرتبه و حد رابط و در موردی انحراف و در موردی دیگر رابطه بین ظهور و بطون تسمیه میکردند.
به لحن جدید تحولی نامیده میشود. یعنی زمان انتقال تکامل از حالی به حالی دیگر ولی به عقیدهی عدهای که با معلومات قدیمی فقط برای تفنن و شهرت شعر میگویند، دارای هیچ مفهومی در ادبیات نیست. درصورتیکه میبایست دارای مفهوم بوده باشد. امروز نویسنده یا شاعر، قبل از آنکه قلم به دست بگیرد، باید وضعیات اقتصادی و اجتماعی را در نظر گرفته باشد. زمان و احتیاجات زمان خود را بشناسد و پس از آنکه قلم به دست گرفت بداند با کدام سبک صنعتی مناسب با عصر، موضوعی را که در نظر دارد انشا کند تا بتواند نویسندهی جدید نامیده شود. والا عنصری و امثال او شدن و عامل و آلت طبقات ظالم بودن، آسان است. در این عصر یک طفل چهارده ساله باید چیزها بداند که علما چهارده قرن قبل نمیدانستهاند، چنانکه میبینیم به علاوه قوانین قطعی مادی طبیعت به ما ثابت میکند که تمام مزیت در پیشرفت کردن است، یعنی غلبه بر موانع موجوده. هنر یک مرد ممتاز از این راه معلوم میشود که با مقتضیات عصر خود چیزی کسر دارد یا نه. آیا میتواند بار سنگین چیزهای کهنه را از دوش بردارد؟ خودبینی مانع این مردی که حقیقتن ممتاز است، نخواهد شد که حرف حسابی را از دهان برادر از خودش کوچکتر بشنود، ولو هرقدر خود او پیشرفت کرده باشد ولو اینکه در نتیجهی افکار لاحقه و ارتباط آن با افکار سابقه لازم بداند که قسمتی از آثار فکری خود را بسوزاند. و از این بالاتر وقتیکه میبیند نمیتواند از راه ادبیات مفید باشد، ادبیات را ترک کند و از شهرت چشم بپوشد. به این درجه اخلاق و تصمیم و احساسات که انسان برسد، تازه میتواند در ادبیات کار کند. نویسندهی امروز اخلاق لازم دارد و علم و قدرت. هرکدام لازم و ملزوم هماند.
البته عزیزم! چون به عقاید من سابقه دارید، حرفهای من به شما یادآوریها میکند. امیدوارم که هر یک کلمه را هزار کلمه فرض کنید چون راجع به آتیهی شماست، اگر منفعتی داشته باشد برای شماست نه برای من. اگر هم ضرری در آن فرض کرده شود بگذارید مثل کسی که به او عقیده دارید از قبول عقاید او متضرر بشوید؛ تازه مثل آن کسی فاسد شدهاید که به او عقیده دارید. در اینصورت ببینید که مدرسه چه به شما میدهد. آیا زمان درخواست دیگری از شما، که شاعر و نویسندهی جوان زمان هستید، دارد؟ معلومات فرا گرفته شده در مدرسه در حقیقت خلاصهی تمننات یک عده معلم، که عامل و آلت معلومی هستند، به آن درخواست شما جواب میدهد، یا نه؟
ولی چون فکر کردی مطابق با قوانین کلی که در دست است موفقیت اجتماعی نمیتواند پیدا کند با جدیدترین افکار عصری مغز خود را باید سنجید و با وجود عدم اقتضای وضعیات به دریافت فلان فکر خود را در تحت تاثیر ایدئولوژی دیگر که وضعیات دیگر ایجاد کرده است، قرار داد. مگر اینکه شخص منافع اجتماعی را در آن وضعیات نتواند ملاحظه کند، ولی فورن بدوَن یک چیز را باید در نظر گرفته باشد که همان عدم اقتضای وضعیات، یعنی وضعیاتی که مستقیمن او در تحت نفوذ آن است، این عدم توانایی در ملاحظه به داده است و ممکن است این نوع ملاحظه همیشه او را کور بدارد، و در سهو ممتدی که حاصل از خودبینی اوست، استعداد او بیفایده بماند.
بنابراین امروز هر متفکری محتاج به متفکری دیگر است که بتواند اصل و طریقهی فکری انتخاب کند. حتمن این نه آن طریقتیست که "سنایی" در "حدیقه"اش کلاه و سر را از آن رد میکند و نه آن عشقی که مربوط به آن طریقت است ولی راه و راهبر ندارد. چنانکه خود حکیم سنایی، هم مسلک او با عقاید مخصوص و ادعا به اینکه عشق راه و راهبر ندارد، معلوم نیست اگر عشق راه و راهبر ندارد، طریقت چطور وجود و وجوب و لوازم پیدا میکند که کلاه و سر در آن نباشد!
با عکس در طریقت جدید، چون ما حکیم سنایی نیستیم، عشق مصنوع است و عقل نتیجهی تجربه و ماده و احساسات. وقتی مناسب میبینیم که آزاد باشند که وجود و لزوم شیای کاملن و به صراحت به مقام اثبات رسیده باشد. یک نفر انسان بدون استعانت از دیگران از عهدهی ادراک این قبیل امور عاجز است. چنانکه خود حکیم سنایی و هممسلکهای او با عقاید مخصوص و ادعا به اینکه عشق راه و راهبر ندارد، اینقدر در این اغتشاش فکری افراط کردند که هم یک صوفی مستقلاند و هم یک نفر منکر صوفی و صفا و در ظاهر جز یک مبلغ چیز دیگر نیستند. قهرن این وضعیات فکری در ادبیات هم موثر است. یعنی ادبیات عامل و آلت است که قوه را از محلی گرفته با به مصرف رسانیدن مقداری لفظ آن را به محل دیگر تحویل بدهد.
شاعر و نویسندهی امروز را در دو مرحله متمایز فیحد اعتبار باید دید. اول اینکه چه مشاهده میکند، دوم اینکه چطور مشاهدهی خود را بیان میکند. خلاصهگویی، مثل زبان کلاسیکها بیفایده است. اگرچه یک وقت به کار بخورد و دوباره مرسوم شود. این اصل اقتصادی که مقصود آن کار کم و منفعت زیاد است، برای توسعهی دایرهی تولیدات مادی و حصول درکارخانهها و کیفیت به کار انداختن ماشین و استخدام قوهی کارگر به کار میخورد. با تصدیق به آن، آن را در خصوص انتقال بعضی افکار و تولید احساسات و طرز به کار انداختن حواس و قوای مغزی انسانی، بیثمر باید دانست. زیرا همهی مردم مثل هم فکر نمیکنند و فکر محصولی از مطالعات خارجی است و مفهوم کلمهی خارج دارای اجزاست به علاوه کثیرالاجزا و مرتبةالاجزاست. هروقت مغز عمومی را نویسندهای در نظر میگیرد لازم است که مراحل حیاتی و اختلاف طبقاتی آن را در نظر بگیرد. پس از آن برای عدهای که منظور اوست، اول صورتی از کلیه یا بعضی اجزا مادهی خارجی که به او فکر داده است، در مغز او ایجاد و مجسم کند و قسعلیهذا این مقدمات همه فرع بر تفصیل و احتزاز از خلاصهنویسیست.
نوشتن، برای اینکه در دیگران اثر کند، طریقهها دارد، و الا فریاد بیهوده و نفس زیاد زدن است. هیچ شکارچی بدون نشانه رفتن و مواد و وسایل و شرایط لازمه، صید نمیکند. صید دلها کم از صید بز کوهی و مرغ وحشی نیست، وقتیکه کرشمهی چشم انسان ندارد، کرشمهی فکر و زبان لازم است که داشته باشد!
اگر نویسندگان عالیمقام طهران برخلاف این رویه فکر میکنند و مغلطهی آنها باطل را به صورت حقیقت به دیگران تحویل میدهد، دلیل آن دور بودن آنها از جریان ترقیات است. تصورات ساده و ناشی از معلومات متداولهی عصری، آن هم در ایران چنانکه در هندوستان و افریقا که آلوده به انواع و اقسام اغراض استثماریست، به حل این مطلب موفق نخواهد شد.
این قبیل افکار را باید اساسن انتخاب کرد و بعد مفصلن به تجربه و دریافت شرح و جزییات آن پرداخت.
برای این کار رفیقی مثل دکتر، شما دارید که در بعضی بابتها ربطی به من ندارد و به منزلهی استاد است. اگر افکار و تاریخ پرمشقت و هیاهوی حیات او را در نظر بگیریم حقیقتن در ایران منحصر به فرد است. میتوانید خیلی از او استفاده کنید.
علاوه بر معلومات ادبی یقین باید داشت که خیلی چیزها دانستن آن مفید فایده است و در ادبیات نفوذ و دخالت حتمی دارد. زیراکه ادبیات امروز یک ادبیات از حیث معنی و شکل صنعت بینالمللی و غیر آزاد، یعنی متکی به علوم عصری است. نباید گفت سعدی و امثال او بدون تحمل زحمت تحصیل و مطالعه مثلن از اقتصاد و اجتماع صحبت داشتهاند. برای اینکه محتاج الیه ما در آن زمان صورت ابتدایی را مثل کلیهی علوم داشته و یک فکر ادبی محسوب میشده است و بعد توسعه و تکامل یافته است.
ما در عهد توسعه و تکامل هستیم. نه پارازیت و خوشگذران بودن مثل خیام، نه مداح بودن مثل عنصری، نه مبلغ اخلاقی بودن مثل سعدی و نه مثل دیگران صوفی. بودن را باید درخواست کرد.
بدایند که من در گوشهی این ساحل که این همه از شما دورم در فکر شما هستم. نهایت خوشبختییِ من در این است که یک قطعه از شعرهای جدید خودتان را برای من بفرستید که با نظر عصری یعنی نیماپسند، و مردود نویسندگان عالیمقام طهران ساخته شده باشد. من با حظ وافر آن را خواهم خواند. از همین ساعت انتظار آن را میکشم.
دوست شما
نیما یوشیج
از "نامههای نیما یوشیج"
به کوشش سیروس طاهباز
و نظارت شراگیم یوشیج
نشر آبی، پاییز 1363
No comments:
Post a Comment