- "پرنده اگر قربانیست سوختی؛ آن، کبوترجوجه باشد، یا قمری؛ خونش پهلوی قربانگاه، به جانبِ شرق. بسوزان بال گسیختهش،از میان - اما بیکه بترکد، پر کنده، خالی - و خاکسترْش بیافشان... بر آتش!"
- "پیشکش (قربانی) نمک سوده باشد؛ که نمک یادِ عهد است... "
بازخوانده از "عهد عتیق"، کتاب "لاویان"
"پیشنگاره بر آغوش گور"
- به ایراکلی* و احترام "سیمون چیکُوانی"
از تو که دورم نیستم
نبض داری، میزنی، چونانکه ستاره، بالا، با من
نگاه کن!
- میدرخشم زبانآبستن :
- ابراهيم! دروازه گشوده ... به آتش وُ خنجر وُ تردید
میبینی؟
آوازِ غنودهام به آشیان بالَت برخیزوُ باز آی
اوجِ سینهام این جا، نبض داری
میزنی،
جانْآمده.
از تو که دورم نیستم
عطر داری، پر میکنی، چونانکه باران، خاک، با من
نفس بزن!
- میتپم خیالسوز :
- ابراهیم! اگر اگر
. .
بازوش، بر شانهت
بتها ویرانهها خانهها
میافتم، این جا وُ عطر نامِ تو
خاسته.
(خویش)
که - بگذار - بگوید دست و خانهی من
سرزمین و قلعهی من
زبان من
کوتاه و کوچک و بدقواره
است؟
- این زمینِ دیوانه -
- دروازهگشوده به آتش -
و میانِ خاکستر
چشم شاعر
نازک رخشان
برمیخیزد میسوزد
*
از تو که دورم، نیستم
دست و خانه زبان
نبض داری میتپد نامِ تو
نگاه کن
چه کسی.
8 دسامبر 2010
امیر حکیمی
* و با من یگانه شد.
No comments:
Post a Comment