Sunday, May 9, 2010

گاه‌شمار / طالب آملی


"بی جنون
مغز جهان بی نمک است  
نمک نطق و بیان بی‌نمک است" 

- طالب آملی


گاه‌شمار طالب آملی  
987(؟)ه.ق - 1036ه.ق

1- سال تولدش به دست نیامد. گویا حوالی‌یِ 987 هجری قمری – سه سال پس از مرگ شاه طهماسب صفوی - باشد در روستایی از توابع آمل.
2- تقریر قصیده‌ای – ظاهرن نخستین قصیده‌ی اوست - با مطلع : "آنم که ضمیرم به صفا صبح‌نژادست/چون باد مسیحم نفسی پاک‌نهادست" در سن بیست سالگی ("پا بر دومین پایه‌ی اوج عشراتم") در ستایش میرابوالقاسم حاکم آمل.  
3- عزیمت به اصفهان 1010 ه.ق و این زمان شاه عباس کبیر بر تخت است. تقریر دو قصیده به جهت اکرام شاه و – شاید – تشرف به دربار. یکی با مطلع: "ز مشرب تو می لعل‌فام را شرف است/ پیاله را ز تو فخر است و جام را شرف است" و دیگر: "بلبل نطقم چو آهنگ غزلخوانی کند/ نغمه جان در پیکر گلهای بستانی کند".   
4- عزیمت به کاشان در همان سال 1010 ه.ق. اقامت چهار یا پنج ساله در کاشان در کنار خویشان مادری – حکیم نظام‌الدین علی کاشی، طبیب دیوان شاه تهماسب شوهرخاله‌ی طالب بود.
5- حوالی‌ی 1015 ه.ق، سفر به مشهد و تقریر ترکیب‌بندی با مطلع: "باز خاطر ز عیش دلگیر است/ نفس راست بر جگر تیر است" در ستایش امام هشتم (آستانت که منبع فیض است/قبله‌ی خاص باد و کعبه‌ی عام. از تو معمور باد کشور دین/ سایه‌ات کم مباد از سر دین).
6- عزیمت به مرو در 1015 و اقامت در آن بلاد تا 1017 به ملازمت "بکتش خان" – م 1017 ه.ق. - حاکم مرو.
7- تقریر مثنوی‌ای با مطلع :"سرم را باز شوری در کمین است/که بی‌سوز دل آهم آتشین است" حوالی‌ی سال 1017 و رخصت خواستن از بکتش خان برای عزیمت به مازندران و دیدار کسان :"دو سال آمد که از محنت‌کشان است/تو را چون بوسه فرش آستان است. به کلی کرده از مسکن فراموش/یکی گردیده رندی خانه بر دوش. اگر لطف تواش دستور بخشد/چو خور کو ذره‌ای را نور بخشد، عنان سوی وطن تابیده چندی/کند خویشان خود را ریشخندی؛ دو روزی با غم‌آشامان سر آرد/ دگر رخ سوی طوف این در آید..."
8- سفر به هند، به جای بازگشت به مازندران، در 1017 و سیاحت شهرهای اگره، لاهور، مولتان و دهلی به گواهی‌ی خودش:"ز اگره تا به خیابان گلشن لاهور/ رفیق بودم با ابرهای بارانی. به عزم مولتان چو زورقی شدم چو هلال/ زد از سرشکم سیلاب کوس عمانی" و "نگاران لاهور و خوبان دهلی/ به دل کرده بودند پیوند جانم".
9- رسیدن به خدمت شاه ابوالمعالی در لاهور در سیر و سیاحت نخستینش در هند. تاریخ دقیقش به دست نیامد. میان سالهای 17 تا 19 بوده باشد. ("که پیر و دستگیر و مرشد من/ یکی قطب است از اقطاب لاهور")
10-  افکندن رحل اقامت در قندهار- از سال 1019 تا 1021 ه.ق. - به ملازمت غازی بیک ترخان (ذبیح‌الله صفا در تاریخ ادبیات ایران نام وی را میرزا غازی‌ ترخان آورده متخلص به "بوقاری" – م 1021 ه.ق.) و تقریر قصایدی در ستایش او. یکی با این مطلع: "زهی به زلف تو ناموس کفر ارزانی / بلند از نگهت صیت نامسلمانی" که سه مطلع دارد. و دیگر: "آبی که بی تو زین مژه‌ی تر فروچکد/ چون برگ گل به کسوت آذر فرو چکد". و دیگر: "چنان بخار زمین تیره ساخت آب زلال/ که قطره بر لب جو می‌کند نیابت خال". و دیگر: "چو گل تکیه بر بستر خار دارم/ نگاهی ز حسرت گرانبار دارم". و دیگر: "برون از مجلس او گر چراغ بزم خورشیدم/ خس و خار از پر پروانه سازید و بسوزیدم".  و دیگر: "شرط است بی تو در دل شبها گریستن/ کردن بیان شوق و در اثنا گریستن" و...
11- ابتلا به آبله در مدت اقامت در قندهار- 1019 تا 1021 ه.ق.  
12- سفر دوباره به اگره پس ازمرگ میرزا غازی در سال 1021 ه.ق. دیدار با ملا عبدالنبی فخرالدینی صاحب تذکره‌ی "میخانه" در اگره. فخرالدینی درباره اش چنین می‌نویسد: "... و (طالب) در همان سال که سنه‌ی عشرین و الف بود به دارالخلافه‌ی آگره آمد، این ضعیف را در مرتبه‌ی اول در هند در آن ایام با او ملاقات واقع شد؛ جوانی دید به انواع هنر آراسته. عزیزی ملاحظه نمود به اصناف سخن پیراسته. در فن شعر از امثال و اقران ممتاز و در سخن فهمی و انصاف به مرتبه‌ای مقید که دقیقه‌ای فروگذاشت در ادراک نمودن ابیات صغیر و کبیر نمی‌نمود... و خلیق و زودآشنا و مهربان و شعرشناس".
13- عزیمت به بندر سورت به نزد  ملک چین قلیچ خان در اطراف همان سنه‌ی 1021 ه.ق. و اقامت دو سه ساله در آنجا در کنار چین قلیچ خان و ساختن قصایدی در ستایش او: "خوش آمدی به خرام ای خجسته عید صیام/ که صبح منتظران بود بی تو نسخه‌ی شام".
14- بازگشت به آگره پس از مرگ چین قلیچ خان. تاریخ دقیق به دست نیامد.
15- حمایت خواجه قاسم دیانت خان (صفا نامش را "محمد حسین دیانت خان دشت بیاضی" گفته، به وام از "مآثر الامرا")، از امرای آن دیار، از طالب. دیانت خان توصیه نامه‌ای برای طالب به "عبدالله خان فیروز جنگ" حاکم گجرات، نوشت. (من آن منشور دولت چون به دست خویشتن دیدم/ شدم سر تا قدم بهر سجود شکر، پیشانی. به سوی قبله‌ی گجرات رو تسلیم‌ها کردم/ به آدابی که بر من کرد گردون: آفرین‌خوانی. سحاب فیض عبدالله خان از مظهر احسان/ که نی بحری زدست همتش جان بردنی کانی.")
16- دیدار با "آقا شاپور تهرانی"(شاعر مشهور، پسرعموی اعتمادالدوله، م 1030 ه.ق)  در لاهور به سال 1025 ه.ق. برقراری مناسبتی بین طالب و اعتمادالدوله که صدراعظم دربار جهانگیرخان و پدرزن او بود.
17- ساختن قصیده‌ای در ستایش اعتمادالدوله با مطلع: "بلبلی را شد مربی بوستان‌آرای نطق/ آن گرامی گوهر یک دانه‌ی دریای نطق") در سال 1025.
18- توجه اعتمادالدوله به طالب و خواندن او به دربار جهانگیرخان. ساختن قصاید و قطعات در ستایش شاه.
19- اختیار تاهل میان سالهای 1025 – 1026 در دربار جهانگیرخان. "زنی دارم از دودمان اصیل/ به اندام نازک، به صورت جمیل" گواه بر تاهل اوست؛ اما روایت تاهل طالب در تذکره‌ی "میخانه" متفاوت است. فخرالزمانی ازدواج او را در سالهای اقامتش در کاشان 1010 – 1015، نوشته؛ اما قراینی در اشعارش نشان می‌دهد تا پیش از 1025 ازدواج نکرده بود. جایی به اعتمادالدوله نوشته: "خصوصن چو من شاعری کز تجرد/ به روحانیان زیبدم هم‌قطاری". هویت همسرش پیدا نشد – در حواشی کلمات‌الشعرا، تالیف سرخوش، پدرزنش را شیخ حاتم از امرای جهانگیرخان نوشته - .
20- مقلب شدن به ملک‌الشعرایی در دربار جهانگیرخان به سال 1028 ه.ق. جهانگیر خان خود در توزک می نویسد: "در این تاریخ 1028 طالب آملی به خطاب ملک‌الشعرایی خلعت امتیاز پوشید. اصل او از آمل است، یک چند در خدمت اعتمادالدوله میبود. چون رتبه‌ی سخنش از همگان درگذشت در سلک شعرای پایتخت منتظم گشت."
21- سفر به کشمیر در رکاب ملوکانه، 1029 ه.ق : "قدم ز خطه‌ی کشمیر برنمی‌داریم/ مقیم مرکز عیشیم و جای ما اینجاست".
22- مرگ در سال 1036 ه.ق. گویا طالب در سالهای آخر دچار اختلال حواس بوده که محل تردید است.

افزودنی –

طالب را خواهری بوده "ستی‌النساء" ،م 1056ه.ق، در تاج محل دفن شده. به سن کهتر از طالب. بهره ای از پزشکی داشته و به دانشمندی شهره بود. در سالهای اقامت طالب در دربار جهانگیرخان، به آگره می‌رود و به نزد "نورجهان بیگم" ملکه، قربی پیدا می‌کند.

از طالب دو دختر خردسال می‌ماند. پس از مرگ او، دو فرزند به پسرخاله‌اش که همچنین شوهر خواهرش ستی‌النساء بوده، سپرده می‌شوند. از سرنوشت‌شان، اطلاعی به دست نیامد.

در خطه‌ی طبرستان – مازندران، ادبیاتی شفاهی وجود دارد که شامل قصه‌ها و ترانه‌هایی‌ست به زبان محلی – مازنی - بیشتر، پیرامون افسانه‌ای با مضمونی عاشقانه. طرفی طالب و طرفی دختری، "زهره" نامی. منظومه‌ای خوانده می‌شود به نام "طالبا" با این ترجیع: "طالب مِه طالبا، طالب سیوریش/ نومزه کهو بختا، نیشته مارو پیش" (طالب، طالب سیه‌ریش من! نامزد کبود بخت تو پیش مادر نشسته)، این منظومه را گویند که خواهر طالب سروده باشد. گفته شده که عشقی جانگداز میان این دو درگرفته که به سرانجام نرسیده... در کتابهایی که محل رجوع من بود، جز در "تاریخ ادبیات ایران" نوشته‌ی آقای ذبیح‌الله صفا، که اشاره به ادبیات شفاهی‌ای که در مازندران وجود دارد هست و در همان اشاره هم ذکری از زهره به میان نیست؛ از ماجرای عاشقانه میان طالب و زهره ذکری نرفته. بایسته ست که پیرامون آن، کاوشی صورت گیرد که در پی‌اش هستم.

دیوان طالب مشتمل بر 22968 بیت از قصیده و غزل و ترکیب و ترجیع و مثنوی و قطعه و رباعی و مفردات است. قصیده‌ها و ترکیبها و ترجیع‌هایش در ستایش حاکمان مازندران، میرزا غازی ترخان، دیانت خان، عبدالله خان فیروزجنگ، اعتمادالدوله و جهانگیر پادشاه سروده شده و مقداری در ستایش امامانست. اول بار در سال 1346 در تهران به کوشش آقای "طاهری شهاب" در انتشارات سنایی، به طبع رسیده و تا آنجا که من دانسته‌ام تجدید چاپش صورت نگرفته. منتخبی با عنوان "زندگی و شعر طالب آملی – شاعر گلهای آتش" به کوشش آقای "محمدرضا قنبری" در سال 1383، انتشارات زوار، منتشر شده که در مقایسه با اصل دیوان طالب، از کمیت، نمکین می‌نماید.                    

پایان –
این گاه‌شمار مقدمه‌ای باشد. درباره‌ی طالب و دیگر شاعران – گمنام - سبک هندی، بیشتر خواهم نوشت. از اشعارشان هم، به مرور خواهم آورد.

برای نوشتن گاه‌شمار از مقدمه‌ی دیوان طالب، نوشته‌ی آقای طاهری شهاب؛ تاریخ ادبیات ایران، ذبیح‌الله صفا؛ مقدمه‌ی منتخب طالب نوشته‌ی آقای محمدرضا قنبری؛ تذکره‌ی "آتشکده آذر"، لطفعلی‌بیک آذر بیگدلی؛ کمک گرفته‌ام.    


"ما نیش کفر
در دل ایمان فشرده‌ایم
در ساغر عمل
می ِ عصیان فشرده‌ایم
تا تلخی‌ی حیات ابد امتحان کند، در کام خضر، چشمه‌ی حیوان فشرده‌ایم

-
پای طلب به دامن حرمان فشرده‌ایم "–

- طالب آملی

1 comment:

shata said...

ممنون جناب امير خان

كاري كارستان است نسبت يابي ميان شاعران هندي و آن چه ما امروز شعرش مي خوانيم. سپاس كه بارش را به دوش گرفته اي

بماني