Monday, June 27, 2005

پراکنده / لنگستون هیوز



با ترس يا ريش گرو گذاشتن
دموکراسي دس نمياد
نه امروز نه امسال
نه هيچوقت خدا.


منم مث هر بابای ديگه
حق دارم
که وايسم رو دوتا پاهام و
صاحاب يه تيکه زمين باشم.
ديگه ذله شدم از شنيدن اين حرف
که : – هرچيزی بايد جريانشو طي کنه
فردام روز خداس!
من نمي دونم بعد از مرگ
آزادی به چه دردم مي خوره،
من نمي تونم شکم امروزمو
با نون فردا پر کنم.


آزادی
بذر پر برکتيه
که احتياج
کاشته تش.
خب منم اينجا زندگي مي کنم، نه؟
منم محتاج آزادي ام
عينهو مث شما.




دموکراسي – لنگستون هيوز






از اول همين بود که حم بالا بردند و هرگز هيچ جا نه سين بود و نه جيم اما تا بخواهي دال آوردند و ميم بر ه خوراندند و اين حاء، ها نبود و ه – ح م ه البته از جيم آمده. کاش کاف علم کرده بودند جای قرآن و با قرايت از آن بولطيف به جايي شين مي نشاندند.
انگار اين مردم هنوز راست مي کنند و تاک را جناس با ساک مي گيرند نه تاس! بيا ورق بزنيم و خروس بخوانيم قارغار که ميسيا مهمان بيايد، زرتشت و مسيح در رکاب؛ حالاکه عرق از زنا کرده لرزشان گرفته. پس اين فصل الف در لام آمده را صاد بايد خواند که ابرانسان مرديست با سوراخي از چرک و خون که دردش کنده ای است از ته.


- خشکي مي بينم!


و هاجر که از کوه تا کوه سراب بود و زمزم، آب زردی بر پاشنه ی کودکي. اين ح- ه ا را با اين آب تعميد داده اند.




انحراف : تکماده ی تفتيش
شش تير هشتاد و چهار





( به سلمان رشدی، سلام آقا را برسانيد! )

No comments: