Tuesday, August 30, 2005

جلق‌نوشت / آبم که می‌آید - شهریور هشتادوچهار


آبم كه مي آيد، نوشتنم نمي آيد، پسركي مو خرمايي مي آيد كه چه چشمهايش هنوز...
من زير خودم خواب رفته ام، سنگ است تن نيست، كه بيدار مي شوم، آخر هنوز بوي شكوفه ي خرما نشنيده ام كه دستهام كوچك مانده.
آبم كه مي آيد مرا به خيمه هاي قدس پارك وي برگردانيد كه رد پاي جنده هاي ولي عصر رويش نمانده بود.

آبم كه مي آيد بر روي اين ورق خشك مي شود و از زير پاهايم يك دسته گل سرخ بيرون مي برند.


شهريور هشتاد و چهار




پرچم چه مي آيد به دورنماي لجن، و به عنعنات ما دف خفه خون مي گيرد.
در مراكز اشاعه ي فحشا كنيم، از وقاحت افسانه. قتل عام كنيم، آري، هرچه قيام منطقي ست.


اشراقها – آرتور رمبو، ترجمه ي بيژن الهي

No comments: