Saturday, December 31, 2005

پراکنده / کافکا - هایدگر

(جدي كه بگويم، حالم به شما مي خورد )




...راستي كه حرف ها مي زنيدها! به خدا حالا ملتفت مي شوم كه از همان اول حال و روزتان را حدس زدم. آيا چيزي مثل تب، دريازدگي روي خشكي، يكجور خوره نيست؟ احساس نمي كنيد كه همين تب آلودگي است كه نمي گذارد از نام واقعي چيزها درست راضي باشيد، و حالا در سراسيمگي تان، نامهاي قديمي را به طرفشان پرتاب مي كنيد؟ نمي توانيد اين كار را با سرعت كافي انجام دهيد؛ بلكه از آنها گريخته و نگريخته، نامهايي كه بهشان داده ايد، فراموش مي كنيد. درخت تبريزي توي دشت كه نامش را برج بابل گذاشته ايد چون نمي خواستيد بدانيد كه درخت تبريزي است، دوباره تاب مي خورد پس بايد نوح در حال مستي اش بخوانيد...




وصف يك پيكار – فرانتس كافكا






فراخواني نام گذارنده همه چيز را به چنين حضوري ( حضوري كه در غيبت خانه دارد) فرا مي خواند. به خود خواندن دعوت كننده است و چيزها را به گونه اي دعوت مي كند كه همچون چيزها بر انسان اثر گذارند...
چيزهاي ناميده شده، با ناميده شدن به چيز بودنشان فراخوانده شده اند. چيز بودن اين چيزهاست كه عالم را مي گستراند...




مقاله ي زبان – هايدگر





No comments: