Saturday, January 14, 2006

از بی‌صدایی / شش - دی هشتادوچهار


از هذياني بين مغازله ي من با تو كه حذف مي شوي، نشسته اي؛ روبرو فنجاني است از كرمها بالا مي روند / مي آوري، يا فنجاني كه تويي با جهش من اي از يا بالا مي آوري / مي روي از با من.
روي دستهاي من سايه هاي ويراني كلمات كه نشده اند مي رقصند، موهاي تنت را، تنت را مي لرزانند. پيشامد نمي كند آنچه انتظارت را قافيه بندد يا جز با دستهاي خودت، سايه هاي نام هاي نشده.
اين چه عنكبوتي كه اول خوابت مي كند...

" اي برادر مقام فراق مقام انتظار است و درين راه چشم داشتن براي حصول معشوق در عالم خود شركست او را چشم بر هم مي بايد نهاد و در خود طلب كرد و بيافت طرب كرد..."
رساله ي لوايح – عين القضات



لب روي حوصله
سر كه مي خوري،
سر مي روم و
نافي بر انگشتهاي من رقص مي بندد
وُ من...
- با زبان نيامده ام، بازي آمدنم -
...في جهانم
گفتم
منفي، جهانم روي نافي كه جهان
( از انگشتهام دايره مي ريزد )
دور گردنم

من بازي نمي كنم
با - زي نمي كنم
بااازي ؟
نمي كنم
بازي با نمي كنم
من با زي با ن مي كنم
با زيبا كه مي كنم
- نافي ِ انگشت هاي من زخم مي بندد -
من في جهانم
زيبا
ي از دايره مي ريزد
از من
از زي با ن
- من با زبان دار -
مي كنم
.

شش از بي صدايي
بيست و پنج دي ماه هشتاد و چهار




پولونيوس: قربان چه مي خوانيد؟
هملت: كلمات را. كلمات را. كلمات را.
پولونيوس: موضوع اش چيست، قربان؟
هملت: بين كي؟
پولونيوس: منظورم آني است كه مي خوانيد!
هملت: دروغ است.

هملت - شكسپير

No comments: