Sunday, February 12, 2006

هفت از بی‌صدایی

- عاقبت نام شما چيست، ولتر يا آروئه؟
- نام من آغاز من است و نام شما پايان شما.


تاريخ تمدن، عصر ولتر – ويل دورانت




از لذت تن تو
هميشه ببرم
مثل سگ كه مي برد را
استخوان
تا يك قدم به
نرسيده ام كه
- رنگ سياه پيش در آمد
خراش پاهاي حشره اي روي ساقه ات
با مرگ
انبساط تن به متن
رد عجيب الفباي عنكبوت
( عين نون كاف
بوت )
پشت نفست
زاويه ي يخ سينه ات
كه دود
تا به تا –
برسم
يعني تو مرده اي
و برف - اين جا باران -
كلاهي افقي كه ليز خوردن، شامورتي
بازي ِ اين عصاست




هفت از بي صدايي
بيست و سوم بهمن هشتاد و چهار

راست كه بگويم رگ هايت، رگه هاي سنگي ست زير پاهايم، راه كه مي روم از فاصله برداشتن مي گويم. با جمجمه جم خوردن، ترس ندارد عزيزم؛ قائمه از مني كه خون تازه ي هميشه مي خواهم، بردار.






كنفسيوس گفته است: كسي كه همراه مرده تنديس گلي در خاك گذارد، بي فرزند بماندا ! او چنين گفته است، زيرا كسي كه چنين كند صورت انساني را در خاك كرده است.
آيا بايستي بي زاري كنفسيوس ازين كار را واقعا تاريخي ديد؟ به جاي پرداختنن به اين پرسش به نمونه اي از مهار گذشته در اروپاي عصر جديد مي پردازيم.
در ژنو امروزين خيابان كوچكي هست به نام Servet . پلاك خيابان زير نام سروه تاريخ تولد و مرگ او را نوشته و ذكر كرده كه او پزشكي اسپانيايي بوده است، همين. اما داستان او را همه مي دانند. در آغاز خياباني اريب با نام زيباي " درنگ خوشايند"، تقريبا همان جايي كه سروه را به آتش سوزاندند، ستون سنگي اي نصب شده كه چندان چشمگير نيست...




از كتاب بحث با بنيادگرايان، هوبرت شلايشرت، ترجمه محمدرضا نيكفر

1 comment:

Anonymous said...

نامه ات خيلی قوی بود.