Tuesday, September 12, 2006

نامه / از دشتان‌خواری / شهریور هشتادوپنج

زمين – زمان --> الف " تا " ي " ؛ از " الف " تا " ي "

فاصله در تمام حروف رسم مي‌شود.


پاره‌ي اول

در زمين ديگر، زمان ديرگذر، به سايش و فرسايش مي‌شود. و سكوت واژه‌هاي از چيزها آمده كه در اطراف با زياد بود ِ زمان يا بيش‌آورد زمان هجوم مي‌آورند در خلاء چيزهاي قديمي، در ذهن‌بسته كه چشم مي‌نواختند از حروف آشناي پوسيده‌شان، و همان " ذهن‌بود" ‌ِ بافت گسترانده در تمامي نحوه‌ي آن‌چه بود زمان – زمين، - زبان آشناي مادر – كه اين انباشت چيزها در زبان ديگر نام برداشته، لمس زمان را در زمين ديگر چنين سخت و تلخ‌آور...– نقطه‌اي كه در دهانه‌ي مخروط، خالي مي‌ماند؛ فعل را از ادامه باز مي‌دارد در كانون آينده و به مصدر مي‌رهاندش-

" شايد فكر كردن نيز ، درست چيزي باشد شبيه ساختن جعبه. در هرحال تفكر، كاري دستي‌ست...
دست...
تنها آن موجودي كه سخن مي‌گويد،‌ يعني تنها آن موجودي كه فكر مي‌كند، مي‌تواند دست داشته باشد و در كاربرد و عمل كار دستي فرا آورد... كار دست تنها گرفتن، چنگ زدن يا كشيدن و هل دادن نيست؛ دست مي‌رسد و دريافت مي‌كند – و اين كار را تنها با اشيا نمي‌كند، بل با ديگر انسان‌ها نيز چنين مي‌كند.
دست... نگاه مي‌دارد، حمل مي‌كند، رسم مي‌كند و نشان مي‌دهد... " - هايدگر
-  و انگشت‌ها... انگشت‌ها... كه دورند و چقدر در دستهاي سارتر از انگشنهاي كيركه‌گور و لب‌هاي هايدگر !-

و صداها در اين همه‌خواني چيزهاي جديد با نام – چيزها از نام مي‌آيند، چيزها اويند– هاي تازه به نگاه مي‌خوانند، به حرامي هيز نگريستن در زهدان، زهدان واژه‌گان از زمان – زمين ديگر دهان گشوده به بلعيدن " الف" تا " ي "‌، در نابه‌هنگامي صورت‌هاي همان و گردواج هاي در بستر ديگر به هم آمده.

واصطنعتک لنفسی (س طه)

I should so like to hear about his death. What did he say in his last hours? We were informed that he died by taking poison, but no one knew anything more.


- PHAEDO by Plato -


ساختن در ماضي شكل مي‌بندد.
در زمان – زمين بعيد و براي سكونت : او در ... يا ... در او.
سكونت در چيزي يا چيزي در سكونت؟
ساختن، ساختن عمارتي براي سكونت توي ماضي در حال من
ساختن، ساختن بنايي براي سكونت من حال در گذشته‌ي تو
من گذشته در حال تو
حال من در حال تو
و حلول -> در چيزي جا گذاشتن، دميدن در چيزي <- خواندن نام / به نام خواندن

بلی قادرین علی ان نسوی بنانه (س قيامة)

(چنانكه مي‌دانيم، از نقل قول مي‌توان براي هر مقصودي – حتي گاهي براي اثبات عكس آن‌چه متن اصلي مي‌گويداستفاده كرد. زيرا اگر متوجه نباشيم، حتي سخني كه با نهايت دقت و امانت نقل شده، وقتي از بافتي كه در آن جاي داشته بيرون كشيده شود، ممكن است معنايي دهد بكلي غير از آن‌چه در اصل مي‌داد. – آغاز فلسفه، گادامر)


پاره‌ي دوم

نشاندن اين واژه‌ها در جاي‌ها اگر كلمه‌ايم، هستي. شكستن قفل، دريچه‌اي كه در تاريكي دريچه‌ي ديگر باز مي‌شود: دايره‌اي در دايره‌ي ديگر.
رمز عبور ديوار را مي‌شكافد از صدا يا نشستن حروف در مكعب‌ها.
نوشتار صلب در خود نمي‌جنبد.
گودال تارفضاي گوري‌ست از تكرار.
ازپيش‌خواني
در آينده‌ي كلمات بسته شده از آن‌چه بود كلمه.
نوشتن فارغ نيست
نام‌هايي هستند كه از مردگان نوشته مي‌شوند.
در رسيدن به كلمه‌اي كه برج را مي‌سازد، كلام آخرين اجتماع بررس كلمه‌ي در بند يست از هزار چهره‌ي نوشتار.
كتابي نوشته خواهد شد. كتاب نوشته شده ازپيش‌خواني شده بوده در چاه
نوشته در گذشته عازم است.
حروفي از تمام زبان تكراريست. حروف تكرار زائل مي‌شوند، بلعيده مي‌شوند. كتابي نوشته خواهد آمد.
كتاب بي‌فاعل فعلي در رسش انفجاريست كه آبستن نيست.
برخواني مردگان، براي نوشتن آن‌ها... تن‌ها...


پاره‌ي سوم

در حركت از كل به جزء، كل در جايگاه پيش‌فرض پذيرفته شده‌ي ذهني‌اي واقع مي‌شود كه هدف نهايي اين حركت (استفهامي يا استنتاجي) و روح مسير ‌آن است و در نهايت تمام اجزا با هماهنگي اندام‌واره در رسيدن به آن كلي در كنار هم مي‌نشينند و درين فرآمد تنها، چيزي مورد تاييد قرار مي‌گيرد تا بررسي و تحليل.
اين روش – كه به نظر مي‌رسد، روش آلي (اندام‌گون) در نظام فكري انديشمند يوناني‌ست – بي‌شباهت با آن روشي نيست كه انديشمند ديني با استفاده از همان به همان مي‌پردازد، مفهومي كه با تكرار در خود، بر خود صحه مي‌گذارد. زاويه‌اي كه نظام منطق ارسطويي مورد هجمه واقع مي‌شود.
اما،
بازگشت،
آن‌چه از فضيلت در مفهوم به ذهن مي‌نشيند،‌ در اين زبان (فارسي)،‌ اكتسابي‌ست، و آرته آن‌طور كه گفته شد، به عنوان يك كل،‌ كه گفتني‌ست جزيي از كليت هستي‌ست در نگاه افلاتوني،‌ اكتسابي نيست و نمي‌تواند باشد چه مركز تغذيه‌ايست براي آن‌چه كسب مي‌شود در تجربه‌ي اخلاقي. حتي به نظر، گرفتن سانواژه‌اي چون -
Virtue
(moral goodness of character and behaviour – Longman ; a particular moral excellence – Webster)

-
در زبان انگليسي هم معناي مناسبي براي كليت مفهومي كه در نظر انديشمند يوناني‌ست،‌ افاده نمي‌كند. نكته‌ي قابل توجه در بازانديشي تئورياي فلسفي افلاتون توجه به كانون ايده (idos) يست كه محور و بن‌مايه‌ي انديشه‌ي افلاتون است در تبيين كلي‌ي هستي. در نگاه افلاتون، پيش‌ترين مرحله‌ي فكري از فرض قطعي ايده بهره‌مند است.
كمااينكه اين نوشتار – هر نوشتار؟ يا نوشتار؟ نقطه‌ي تمايز نوشتار كجاست؟ - خود حاوي اين روش هست :

پيش‌فرض : نشان دادن حاكميت يك كل و محوريت اين هسته بر بناي نظامي استنتاجي– استفهامي بر آن.

در نگاه پيشا سقراطي، كل‌واژه‌اي چون آرخه در كانون نگر انديشمند هسته بود.
نوشتار ساخت‌يافته در جستجوي معنايي‌ست. بازگشايي معنايي يا به طريق آوردن مفهوم از درك متقابل : انتزاع اشتراكي، در ميانه گذاشتن كلمات (جايي‌كه ايده پا به ميان مي‌گذارد در بستگي‌اش با نوشتار. در تماميت اين نگاه چون منشوري بازتاب كلياتي‌ست كه در اين‌جا لوگوس)
برداشتن ساخت از نوشتار : انتقال محور سكونت از مخاطب به متن. هنگامي‌كه متني در متن يا متون ديگر سيل مي‌كند آيا انتساب " اثر تاريخي" بر مي‌دارد ؟
در بازانديشي‌اي از اين جنس، اثر – نوشتار از واسطه‌گي في‌حدذاته جدا مي‌شود به دام تاويل. ( هراكليت – هگل – هايدگر / رئوس مثلثي ديالكتيكي)
كل‌واژه‌اي كه تماميت هستي‌ست در نشانه.
در نشانه،
اثر ادبي يوناني تجسد ذوات ايده‌ست در خدايگان و تماميت‌اش در زئوس. نظامي هرمي كه خدايگان اهرم‌هاي واسطه‌اند.
اثر هنري – پس‌مانده‌هاي هنرهاي تجسمي، تن‌واره‌ها – به تن مي‌پردازند به نازك‌ترين شكل نگاه.
زواياي سه‌گانه ساخته مي‌شوند در اين تركيب با انديشه‌ي يوناني.

)نوشتار مشكوك،‌ بي‌شباهت نيست. تمام اين متن به خود مي‌پردازد، به قصد؛ و قصد عزم در گذشته دارد، چون‌آن كشتن.
ساخت چيزها را آوردني‌ست، مانند مشتي كه فراچنگ مي‌آورد.
گور خواست ساخت دارد، باتلاق فربه‌ايست)


پارنوشتي بر پاره‌ي دوم

نامه‌اي كه به درگذشته نوشته مي‌شود در خواست واسطه‌گي‌ست به در گذشتن.
اعداد اندام رسم‌اند.

به چهارده مرداد هزاروسيصدوشصت‌ويك و هيلا، براي مجلد اعترافات، ازدشتان‌خواري
شهريور هشتاد و پنج

No comments: