Saturday, January 5, 2008

هفت آواز / آواز چهارم

او درست می گوید، اگر روی برگرداند... آنجاست.

- بیماری به سوی مرگ، کیرکگور -



هفت آواز در سایه ی شمع
چهار : در تیره های چشم / بادام



بازوی تبر
برهنه و معطر –
بر آواز شقیقه / می ایستد

تا تو از کدام باد آمدی
که شیشه ادامه در سنگ بیاندازد
و خون در حلق


دو.

برف
ادامه ی تابوت –
بر گرسنگی ی زخم / می جوشد
که از ستونِ بازو می روی و مرگ / بالاتر
کمین دلپذیری ست
ملخ آنوقت –
خراش به گونه ی گندم –
آتش از ارابه می ریزد
جوانه از بهشت می شکفد
و برف به صورت ماه می خندد


سه.

این کوچ
از پروازی ست به علامتِِ باد
که یک عمر
در محتوی ی رگ زیسته
این باغ / عریانتر از درخت پیر هر ساله
ستاره و النگو به گردن دارد
/ تا تو به میهمانی ی اعدام بشتابی
گلهای هرزه – بازو را تسخیر کرده اند
تا از هر بالا
تبسمی برچیند


پنج.

زلفی بسته به خاک از دستهای تو آسانترند وقت که اینطور می نوازی
ساده /
افق بر پلکهات خانه می سازد
که این شوق

از جای سکوت
لب به جای حرف / می سوزد
و از پستانِ نباتی ش
شیر تازه ی اضطراب می نوشد
تا بازوی تبر
آوندی باشد
بی تاب از ساقی به طوقِ دیگر
معنای گیاهی ی آغوش


هفت.

بانوی سردِ حیات
در خانه می ماند / وقتی
که هر عقربه
بازویی باشد
/ برهنه و معطر




به ناتالی
دی هشتاد و شش

No comments: