Wednesday, March 10, 2010


زانوم می لرزد که بگویم
آنجا نبودم و برادرم بر خاک افتاد



از دفتر "یک کلمه"

1 comment:

Anonymous said...

از اين همه در
يكي حتماً واقعي است
يكي از اين همه در
بايد باز شود
كاش كمكم مي‌كردي تا لباس نمايش را در‌آورم . . .
كاش مرا از اين صحنه بيرون مي‌بردي
از اين دكور سهمگين
با اين همه در
با اين‌همه
يكي از اين درها بايد حقيقي باشد
يكي از اين همه در
بايد من و تو را از اين‌جا بيرون ببرد . . .
لوركا