Thursday, April 22, 2004

يا ايها المزمل



انزال معکوس


مرداني با جامگاني از لاجورد پيشاني برآمده و لبهايي حيواني. گرگهايي انتظار هم را مي کشند با چشمي نيمه باز و منجي به تمامي ايستاده سينه عريان مي کند.
صليب در بي قراري اش زنيست چاکيده که به پستانهايش مرثيه آماس شده و لبه هاش از آن همه صبر ملتهب است با رطوبتي لزج در ميان.
مرد سردش است. در کرختي اش چشمان نيمه بسته ي هم راهان اش برق مي زنند و او : بي شباهت نيستي به مريم مجدليه، زن!
صليب در انجماد خاطره اش صبح باراني را تکثير مي کند که همخوابگي رعد رخوتي سوزناک را در فاصله ي برق و غرش به اوج رساند و آن صلايي بود در سوختن که رجوليت منجي را نويد مي داد: مردي را چهار ميخ تو مي کنند زن که اصالتش در بي پدريست. مريم مي خندد مي گويد از پنجمين ميخ باردار که مي شوم بچه هاي من گرگهايي مي شوند در انتظار هم به دريدن يا صليبهايي لحظه شمار منجي.

بلند مي شوم. خودم را وارونه مي ايستانم در آيينه.

No comments: