Tuesday, April 27, 2004

بر ماسه – دو


وقتيکه باد / شن را هوار مي کند روي آرواره ها / ليلا!
هنوز در جمجمه ي استخواني مجنون دارد
صداي تکه تکه شدن هاي تنت
،

اي مي رقصي... مي رقصي.. مي رقصي مردمک سرخت را
در تاراج وقتيکه باد
پاهايت توي من مفروض مي شودي است
انگار
آن زير پاشنه هات قلب استخواني اش
- مجنون -
دارد چلانده مي شود

تکرار مي شود
.

و خون
خون تازه ي استخوان آن همه مجنون
خلخال پاهايت را سنگين مي کند
اينجاست فکر مي کنم
بر روي داغ
آتش
وقتيکه باد موهايت را،
رقصيده اي

شب با هو هو هو
ي باد
من را که گوش به شن ها سپرده ام
از صداي ترکيدن قفس سينه ام
محروم مي کند

آن وقت تکه تکه هاي تنت:
ليلا / دوباره مجنون
ليلا / دوباره شن.

حالاست باد
در موهايت
تعليق مي شود.

No comments: