صداگذاری
(بيگانه خواني)
اين جا چراغ – من - را به خاطره مي بندم:
از آنچه ندارم، مي سازد
اين نور برای خوابِ ديدنت کم است
مي خواهم ام از چشم آويزان کني
روی سقف دراز به دراز افتاده و با هر چنگي که مي زنم
اين آسمان اين همه سفيد <-- فواره مي شوم
مادر حيات خلوت مان يک باغ چه (؟) آرد کاشته ايم
آآب؟
نه!
بوی وانيل.
فواره؟
نه!
نيل.
اين سنبه را توی لوله ی جشني که مي زنم
" من با تو در يک تولد به هم نيامده ايم"، جيغ مي زند
زن مي شوم آن وقت اگر مردی و پس مي زنم
که پيش مي کشي، پس پس مي زنم
و ازين، سوراخ،
تصعيد مي شوم
...
اين خاطره
ابری ست
دو/ از بي صدايي
سي و يکم فروردين هشتاد و چهارشنبه
راجع به شما خواب به خصوصي ديده ام: شما در گودالي بوديد و به شدت رنج مي برديد، زيرا من شکنجه تان مي کردم؛ ولي شما از من تشکر مي کرديد که بيشتر رنجتان نمي دهم.
رازها – کنوت هامسون
(بيگانه خواني)
اين جا چراغ – من - را به خاطره مي بندم:
از آنچه ندارم، مي سازد
اين نور برای خوابِ ديدنت کم است
مي خواهم ام از چشم آويزان کني
روی سقف دراز به دراز افتاده و با هر چنگي که مي زنم
اين آسمان اين همه سفيد <-- فواره مي شوم
مادر حيات خلوت مان يک باغ چه (؟) آرد کاشته ايم
آآب؟
نه!
بوی وانيل.
فواره؟
نه!
نيل.
اين سنبه را توی لوله ی جشني که مي زنم
" من با تو در يک تولد به هم نيامده ايم"، جيغ مي زند
زن مي شوم آن وقت اگر مردی و پس مي زنم
که پيش مي کشي، پس پس مي زنم
و ازين، سوراخ،
تصعيد مي شوم
...
اين خاطره
ابری ست
دو/ از بي صدايي
سي و يکم فروردين هشتاد و چهارشنبه
راجع به شما خواب به خصوصي ديده ام: شما در گودالي بوديد و به شدت رنج مي برديد، زيرا من شکنجه تان مي کردم؛ ولي شما از من تشکر مي کرديد که بيشتر رنجتان نمي دهم.
رازها – کنوت هامسون
No comments:
Post a Comment