Wednesday, May 18, 2005

چهار از بی‌صدایی

يا در کش آل ف
در صدای ات يا
در صد آآی ات يا
سيني که ه برنداشته با بندی از شن
از بو بهارتارنج بالا کشيدن اين همه شرجي
شـُش هاش شـِش های ها يها يه ای هايهای
نا گرفته اند
اين


يا در ی است که به بو سينه گي باز مي شود؟
بوزينه ای که يا بر سي نه مي کوبد؟
پوسي ده ای است که در يا دراز مي کشد؟


با ران که بر صورت مي مالد يا آن که بر لب
مي نشاند
مدی که اين الف بر مي دارد
در يای ريشه ايست که جزرش در يا جای ديگريست


يا مد لوله ای که دال از سد بر مي دارد
در يا سين ه ای که مي ماند
.




چهار ازبي صدايي
بيست و هشت ار دی بهشت هشتادوچهار




عروس و مجردان با هم در نمي آميزند. آنها هميشه به صورت عروس و مجردان مي مانند. پيوندی که در سر رويايش را مي پرورانند، دل مشغولي انسان تنها و جدا افتاده است.


مارسل دوشان – درباره ی "عروس را مجردانش برهنه مي کنند، حتي"

No comments: