Monday, April 3, 2006

چند قطعه / جلق‌نوشت

كم را و خالي را
به هم برسانم
آبي ندارم كه لاي اين ديوار ها
به لايي
كه فكر مي كند
در رگهاي من خيابان كثيفي است


پاي نمي رسد


كمري و خالي
نقطه اي در باد
حالي
يادآ




دهان بازی


خیلی چیزها توی کست درد می گیرند
او م م م م ماژیک قرمز
ما ما ما
تیک قرمز
روی اسم نامت




برای صحنه


بی لمبر ایستاده ای
گوزن در استخوان دور می شود
روی شاخ من
پستان بزرگ سایه ات بر دیوار
توک می زنی روی ریل جمجمه ی کف تار های


" در این آتش کز سوی شیطان دیده شوی، می سوختی. و گستاخ بر این پندار که فریبش خواهی داد، اما پس دیدار مار، بازی اش خوردی و فریبت داد، تو از او و من از تو! " ( بهشت گمشده – میلتون )




من بستنی نمی خواهم
باز اش بلیسم
بسته ای که بازش من نیستم
تا سینه ام بست زده ای که چه
بازی ندارم که روی شانه ام
آن خال ها به پرواز کوبیده اند روی سنگ صورت کوهی که آواز ناخن کنده ام تا باز من از قاف ابراهیم برگردد و روی سینه ات بسته با منقار بالای غاری که یک کلاغ چل کلاغ می کند قایم کرده ام قار کلاغ چشم به مرگ باز






تکرار / موسیقی شرقی / شانگهای


زخمی که دور کیرم مار می پیچد
از نیش زبانه ی کسی که
- دستم -
- توی سرم -
پیچید بر بال ماهی
لیز خوردیم و آنقدر خیس که لاشه از آب سنگ بود
تا بیاید
مثل دردی که زخمش بر می دارد بر لنگری که این همه خزه






چهاردهم فروردین هشتاد و پنج
از جلق نوشت یا نوشتن ب









" تو پیش می روی
تو می سوزی
چراکه آخرین واژه ی شعرت، بیش از اولین واژه
به مرگ تو نزدیک است " ( وهم سبز – فیلیپ ژاکوته )

No comments: