Sunday, November 28, 2004

زمزمه کنان گفتم: مي خواهم همان باشم که هستم. من انقلابي ام و کف پاهايم هم صاف است. در ضمن هم جنس باز هم هستم. غير ازين هم چيز ديگری نمي خواهم باشم. خوب نمي توانم برايت توضيح دهم. توی اين جامعه، قانون ها و پيش داوريهای فراواني هست؛ مردم هرچيزی را که ظاهرا غير عادی باشد، يا جنايت مي دانند يا بيماری. همه ی اينها به اين خاطر است که با جامعه ای پوسيده سر و کار داريم که پر از عقده و حماقت است. به همين دليل بايد انقلاب کنيم. مي فهمي؟
آدلايدا به من مي گويد: و در ضمن خودش بهم گفت که اگر تو شوروی زندگي مي کرد مي فرستادندش تيمارستان و اگر تو چين بود تيربارانش مي کردند؛ چون آنها اينجوری با همجنس بازها برخورد مي کنند. به همين دليل مي خواهي انقلاب کني؟


زندگي واقعي الخاندرو مايتا – ماريو بارگاس يوسا

No comments: