Wednesday, March 9, 2005

خاطرات دیوار

الحکمة هي التشبه بالإله في الاحاطة بالکليات و التجرد عن الماديات.

ملا صدرا – اسفار



او از آن زن مي ترسيد. او از آن پوزه ی بلند و کريه، از آن ابروهای پر پشت سياه، موی تنک پشت لب، از آن سينه های آويزان و گوشتي. مي گويد اما او هم مثل همه شان بوده: بوسيده بوده، نوازش ديده بوده، چشمهايش به دودو زدن افتاده بوده، همان صداها از پوزه اش بيرون خزيده بوده و حتي طعم موی تن پر مويش در دهان، همان طعم عرق و کشاله بوده، همانقدر مهربان هم بوده. مي گويد وقتي پستانهايش را مي بريده، همان احساس هميشه را داشته وقتي پايش را، انگشتهايش، گوشش و من همچنانکه به کره ی چشم جديدی، که از لذت خيره مانده، در آن آکواريوم مي نگرم؛ نمي توانم چيزی از آن تن، از آن خواست هميشگي به خاطر بياورم.



خاطرات ديوار
بيست اسفند هشتاد و سه

No comments: