"پیشنگاره بر آغوش گور"
- به ایراکلی* و با احترام به "آکاکی تزِرِتِلی"
در رگ کندهام گور عشق من
تو را
اشکِ وارون
وَ
دهان
رودِ گشوده
کجاستی؟
گلها روی و پیرامون
در عطر ... لرزان
سرخ ... کبود لرزان
بالاتر
آنجا که گونه میدرخشد
جایِ خوابِ صبحِ آفتاب
رُزِ زرد
بوسهفشرد
آوازِ مچاله
در میان عطر وُ
کجاستی؟
برگِ بارانِ دیشب افتان
رقصان
به شیشه چسبان
پنجره
آن سو تر پرنده
آوازخوان
به نرده
- آه پرندهی کوچک! –
چشم خیره دوخته
و دهان
رود روان
که خواست
فریاد...
فریاد...
آه پرواز کوچک
کجاستی؟
در بالای تنهای لبْـش
نه دیگر به جستجویْ دستهاش
نه دیگر به اندوه تلخ
نه بازوانـْـش
نه دیگر جهانش خسته از
مویه... مویه
شبانه هر او
آنگاه بلبلم من عطرآغشته
و شبنم سرخ غلتان
آی شادیِ بیکران باز
- چه کسی آوازم را تجزیه خواهد کرد؟ -
کجاستی!
و رگ کندهام
عشق من!
رود روان
تو را.
18 نوامبر 2010
امیر حیکمی
* ایراکلی نامی "دو"ست که آن دو را به یاد من، زنده خواهد کرد... وقتی پیش رفتم و به جای "آنها"، نامش را پرسیدم/ به خنده نگریست و هر دو بود. من در مستی فراموش کردم. جایی نوشتم. بعد به خاطر آوردم، چشمهایشان را و نازکای اندامی که به رویا میمانست و خرامید و گذشت. دیگربار در خیابان که دیدماش، رخ گرداند وقتی سر انداختم، به شرم، باز آوردم، گونهاش را. آنجا ستونِ یادها و در پساش اوست... ایـــراکــلی! فریاد در من مچاله و تاوانِ من بود. – به یاد آر!
No comments:
Post a Comment