«کشتهام بسیار در دل آرزوها را،
پس به روی کشتههای آرزوها
پیکرانی چه دلآرا!
با دگرسان زندگانی، زندگانی میکنم من...»
خانهی سریویلی، نیما
"پیشنگاره بر دیوار گور"
- به ایراکلی*
گونهی راهبانهات
اسیر افسون زیباییت من
سحر اندام باکره.... در لذت... لذت
خیرهام میکند
میگذاری در چشمهات دراز بیافتم؟
پاسبان مروارید تو باشم؟
و در زلال پوستت ... بگذار بخندم.
در قلمرو تو... قلمرو
دندان درخشان!
به التماس... التماس...
رهایم کن
به اشتیاق التماس... التماس... گوشهایم
زیبای خاموش
آرزوی شنیدن. آن کلام نهفته را
آزادی را.
تا دوباره بشکفد
به نام تو
ملکهی من ! این زمین سوخته تاماری! پرت افتاده لگد خورده
تا دوباره بشکفد
دیوار ریخته
ویران
به نامِ تو
بانوی من !
به لذت و
که باز نفس بکشد
بگذار بخندم.
واپسین
در بازوی نورِ تو... قلمروِ تو
یاکریم از جانِ من برخیزد.
14 نوامبر 2010
* ایراکلی اسم است، مذکر. معنیاش برای من این است: "او را به یاد داشته باش" و یا "به یاد آر/ او را".
پینوشت –
«...زآنچه روزی در پیاش میرفتم اکنون میگریزم
من بهدان حالت رسیدَستم که با خود میستیزم.»
- همانجا، نیما -
1 comment:
عجب پارادوکسی،
به التماس رهایم کن
به اشتیاق صدایم کن،
خیلی زیبا و انسانی!
لیالی
Post a Comment