به آواز میسپارم جان
شاهشاعر... شاعر بیش
من.
- گلاکتیون تابیدزِ
"پیشنگاره بر آغوش گور"
- به ایراکلی و به احترام "گلاکتیون تابیدزِ"
شیفتهام، گلهای بنفش برف!
رودخانهی یخ! پلها!
آوازهخوان،
سایههای باکره در سقوط نور از پل! شبانه چنین
شادی
برفِ
کولی رقص
بنفش
و چه دستهای جانَ م را به تردی همین سپید... سپیدتر
پریدهتر
که :
- آی! جانان! میبینمَت به آغوش یخ جاری دستَت، دستهایَت
همان که پیشتر به زرد گریخت
وُ بیابان شد
همان وُ
ناپدید... شد
***
خطوط آبیِ روشن کف دستِ تو
که:
- آی! جانِ من! دور میروی، بی چا رِهْ، اما آنجا بازیّوُ خیابانهاست
غوغاهاست
بی خا نِهْ
و
من چو اندوه دیوانهام برف را که به رویا
رود
یخ
خطوط ریخته دست
خسته......آبی
فرو پوشانده ماندهی دلم را.
ایــ راکلی برخاست، در میانه وُ چرخید، چرخید وُ پرنده شد در بانگ موسیقی، وقتی تمام حنجره "من" بودم و آوا برنیامد، پرسیدم، نامش را با گلوی شکسته، آنسان وُ بیهوده. که دیگربار، باز جهید از لانه : "به یاد آر!" او، "ایــراکـــلی"/ ابروهای بلند و درهم، که شمایلِ خورشید بود و چشمِ - حفرهی سوخته - بیقرارم.
امیر حکیمی
20 نوامبر 2010
1 comment:
جنون توی شعر, مکث های وسط کلمات رو دوست دارم!!ممنون, بسیار!
Post a Comment