اکنون مدتیست که زبانم از دل میشنود. دل قایل است و زبان مستمع و این بیچاره را اوقات و احوالات بوالعجب روی مینماید، مدتها و وقتها میباشد.
"تمهیدات، عینالقضات"
Semper idem
به فا *
- و احترام آتنا اکرمی
جیغ میزند
سرم
بر لبانگاه استاده
سنگ را میرهاند
در جگر و عربده
کبوتر از حنجره
میگریزد
به نزدیک
چه سیاهی
بر دهان گوشت
رها
بیمار
* - به من شنو آواز پریشانت را. به من شنو دلدادهی جوانت را، همیشهی زاریت، سال به سال، چرا که شکستیش، که شیر بر آستانه خواباندی، شلاق و مهمیز، جوانِ گرگت شد، پاره
پارهای –
جواهر و جگر
سپاه مرگ آراسته
مرده انبوه
از هر مرز میرود
هر دالان
در هر
اندامی ، تنی
جا مانده
تا ران
میخواند
* - آرزو میشکنم تا دروازه بیافتد. - بالا غوغاست. گلهای پستان نوشان و هلهله در شهد. نور خلسه. دریا آغوش. -
الاههی مست"
تا بیاساید
آب اگر برهاند
گرگ
رها
کبوتر است.
امیر حکیمی
دفتر ضلال
27 ژوئن 2011
* بر رگهای بلور: سنگ سگ، سنگیست که چون به طرف سگ اندازند، به دندان گیرد و دور افکند. در عداوت موثر دانستهاند چون در آب یا شراب اندازند و از آن بنوشند. و حضور او در مجلس باعث عربدهی اهل مجلس و گذاشتنش در برج کبوتر، باعث گریختن کبوتران است. "دهخدا"
No comments:
Post a Comment