Wednesday, November 1, 2006

روز سوم / ستاره داود بر سنگ الکساندر

اين زنگوله را
که ماه به خون من آويخته
جايی که دشت باشد و دشت
تکان خواهم داد

- بيژن الهي -



روز سوم:


پر ك -

عشق من جهش مفرغین شهدی‌ست که بر کلاله‌ات می‌ماسد
وقتی گلبرگ‌های تنت را می‌شمارم
و رنگم به سفیدی برف
می‌خندد


پر دو -

مدام آبی که بر شاخک پای این عنکبوت نشانه می‌روی
به خلسه نمی‌رسد
به خلاصه
وبال سرزمینی می بزنم که رنگدانه‌های زهر نیست
بر این تک چشم ِ
به رگ رسیده
که نوح را به کشتی می‌نشاند


پر سه -

استکان بلور با هیجان مدام شکستن
رودخانه‌ی شیری که از چشم این زخم، خونی
ستاره‌ی دنباله دار درد بر آسمان برهنه
بتاره‌ی جنون پوستین
کشاله‌ی سنگین جسد
جزام استخوانی عقرب
کورک چرک
سمباده‌ی پستان به ریشم مکش
سلیسم نمی‌کند
که یک لحظه‌ی بی‌دار را بردارم و به ساقه بکوبم
و خایه‌هایم را در ناقوس جمجمه‌ای
که از کرم
من حالت چنگکی این کژدم سیاه را
به اعتبار نیش
قسمت نمی‌کنم
چرا فر بخورم، شبیه فقرات جنینی از اضطراب
و این لکنت حلزونی را تعبیر کنم به خواب سفید لک‌لک‌ها


چارپر -

لوزی تمام باز و بسته شدن
بازی عمود این لوزی
و مرکب به گور پاشیدن


پنج پر -

سیاه بلند
بر موناره می‌جرزد
دستی درفش و دستی هفت دست
و فریدون اژدهایش را به دختران جم
هبه می‌کند



از خطوط ستاره‌ی داود بر سنگ الکساندر
نهم آب- آن هشتاد وپنج





No comments: