Saturday, January 27, 2007

قوس دوم : بازو / دفتر سفال

دورتر بیا ای نزدیک


هلن – هنوز همانقدر دیوانه اید ؟
ژان – بیشتر از قبل.

- خانم های جنگل بولونی، ژان کوکتو -


- چشم های اسبها را می بندند که گاو را نبینند. من کشته شدن اسبهای زیادی را دیده ام؛ منظره ایست که شهامت فراوان می خواهد.
جان هرند گفت : من همین حالا کشته شدن یک گاو را دیدم. حالا باید قربانی کردن اسب ها را تماشا کنم و به خودم بقبولانم که ورزشی ست زیبا و اشرافی.

- جنون جان هرند، جک لندن -


پی یر کابان – به خواست خودتان پشت این تابلو را نقاشی کردید ؟
دوشان – بله، چیز دیگری در دسترسم نبود و به قدر کافی فنی نبودم تا بدانم این طوری ترک می خورد. عالی است. عین یک پازل شده. مردم می گویند خیلی دوام نخواهد آورد...

- گفتگوی پی یر کابان با مارسل دوشان -




قوس دوم – بازو



هنوز جان دارد این، می گوید، بالا می آوردش، آدم، عینک را به لبهاش می رساند، دهانش، نشانش می دهد، زیرزمین راه می افتد، می چرخد، می چرخد، مادرش ویار کاکوتی داشته، می گوید، بالا می آورد، سر را، آدم؛
صدای شیشه توی گلوش خورد می شود، بازو می پاشد به انار، آدم، پیاده می شود، آن طرف باران می نشیند توی پل، لنگه کفش راه می افتد، دنبالش می دود، ترمز روی اسفالت، آدم صدای شیشه خورده بر می دارد پل، انار می ترکد زیر پای کفش، باران می برد، خط می افتد صدای ترمز، لنگه کفش می شود،
آدم؛
دستش را بین آسمان می گیرد، عینکش را توی لنگه کفش می گذارد، بازوی انار را به خاک می رساند، آدم



دفتر سفال
هفتم بهمن هشتاد و پنج



( مرگ و تولد گونه های تنهایی اند، تنها زاده می شویم، تنها می میریم. - اکتاویو پاز - )

No comments: