Saturday, February 3, 2007

قوس ششم : شاخ فلس / دفتر سفال



کسی که در اتاقی نشسته است و می نویسد، سیگار می کشد و می نویسد.

- داستان گورستان، پوکه باز؛ کوروش اسدی -


مزرعه. نمای بسته از یک قمری که ناشیانه روی چمن ها بال و پر می زند. جذامی که دنبال قمری می کند، خود را روی آن می اندازد و قمری را به چنگ می آورد.
جذامی : قمری کوچولوی جنوبی، تو زخمی شده ای. چی صدای ات می زنند؟ ( قمری را نوازش می کند) قمری کوچولوی من ! قمری عزیزم ! قمری قشنگ شیرین ام !

- ویردیانا، بونوئل -


شهرهای تو وجود ندارند، شاید هرگز وجود نداشته اند. مطمئنن زین پس دیگر وجود نخواهند داشت. چرا خود را با افسانه های دلداری دهنده سرگرم می کنی؟ من خوب می دانم که امپراطوری ام همچون نعشی در مرداب می گندد و از تماس با آن، کلاغهایی که بر آن می گذرند و نی زاری که بر آن آب روییده از بین می رود...

- شهرهای نامریی، کالوینو -


طرح مدام من !
ای ارتفاع گیج
رها شده بر گستره های آگاهی
در تو می رقصم،
تا شاخک های ویرانم
از شعله های تقدیس بگذرد

- قفس نامحدود من، علی قلیچ خانی -




قوس ششم – شاخ فلس



عادت ِ نداشتن را بیرون که می ریزم
جز خط ساده ی بلور
بر جنون کلماتی محتضر نمی ماند


همیشه

پرنده ی یخ اوج می گیرد
و بر صخره می شکند

همیشه

گلوی شاداب بلور از تپش راه خش بر می دارد
و پرنده عفونت زخم را به بال جوجه تزریق می کند

همیشه

درخت از صاعقه بالا می رود
و صعود آشیانه می سوزد

همیشه

رگهای پرنده در شکستن نور
رنگ بلور به منظومه ی یخ می پاشد
و چشم درخت در افق صاعقه می ترکد

همیشه

کلبه ی خورشید گم می شود
و بلور درد را به صخره می ریزد

همیشه

راه های آسمان را ابر می بندد
و درخت با خنجر منقار رگ می زند

همیشه

کنار عفونت، جنگل پرندگان بلور با بالهای جرب سبز می شود
و از کهکشان مرگ راه می جوید

همیشه

خط ساده،
ادامه ی نداشتن را به کناره ی راه می رساند
و بال را به چهار گوشه ی دایره می دوزد

همیشه

جوجه سایه ی اندام نحیف خود را در نور ماه بر درخت می بیند
و پرواز را باور می کند

همیشه

جادوی بلور، چشمان رگ را به صخره می چسباند
و از یخ، زخم های پر می جوشد
کاسه ی لانه را پر می کند
و شاخه را راهی به صاعقه می خواهد
درخت کلبه ی خورشید می بیند
و بازوهاش را به ابر می بندد
چشم در افق دوری،
بالای رفتن درخت را می پرسد
و از رنگ پاشی ی بلور پلک می گیرد

همیشه

پرنده از حوصله ی یخ می هراسد
سر می خورد
و درخت بالاتر می نشیند


جنون احتضارش را به کلمات می بخشد
قانون خط ساده به پای رگ می پیچد
و از راه عادت می گریزد



دفتر سفال
چهارده بهمن هشتاد و پنج


( دانشمندان یهود آیه ی : " هر آینه انتقام خون شما را برای جان شما خواهم گرفت" / سفر پیدایش ، را این گونه تفسیر کرده اند : " کلمه ی هر آینه، شامل کسی ست که خود را خفه کند". - گنجینه ای از تلمود، ابراهام کهن - )

No comments: