Sunday, February 11, 2007

قوس هفتم : نخاع / دفتر سفال

دانش بیابان را
تنها مجنون می داند

و در خط منحنی‌ی بیابان
لیلی را دیدم
که آهو از چشمش
آب می نوشید

انگشت بر گونه‌ی آفتاب می گذارم
لیلا
گونه هات ییلاق آهوست
و مجنون زانو زده در آسمان
صدای آسمان بود
یا برق چشم های تو که از شراب گذشت؟
و حفره های دل من پر ستاره شد

و من قدم مبارک آب را می بوسم
تا طراوت زلف هایت که فرو می افتد
از ستاره
شمیم ابریشمی ی مرا به رنگ عشق مبتلا کند

می دانی؟

هزار سال از سم آهو بر آب می پاشد، گذشته است
و من هنوز
از نرگس چشم هایت
با علف
سخن از
آهو می گویم

- رضا صالح آبادی -


ندیدی ای دوست، کسی که بر ارادت اوست، خلاف فرمان او کند، در موافقت ارادت او.
چه می شنوی؟
ابلیس بر ارادت خدا آگهی داشت کو نمی خواهد کابلیس سجود کند، چون گفت : " اسجدوا لادم"؛ آن محکی بود تا خود کیست که به فرمان او سجود غیری کند! همه سجده آوردند الا معلم فریشتگان. لابل چنین بود، استاد از شاگرد پخته تر باید که بود.
فراق معشوق اختیار کرده بر سجود غیری؛ زهی کمال عشق، " ما زاغ البصر و ما طغی" ( س نجم، هفده)

- نامه‌های عین‌القضات -


بگذارید توده ها آثار پندآموز بخوانند، اما، محض رضای خدا مگذارید شعرمان را نابود کنند. شما، ای شاعران! همیشه خودستا بوده اید: اکنون از خودستایی فراتر بروید، تحقیرشان کنید!

- استفان مالارمه -


غیاب کتاب : زوال یابی ی پیشاپیش کتاب، بازی مخالفانه اش در جریان فضایی که در آن به نگاشت می آید، مردن پیشینی ی کتاب. نوشتن، رابطه ی هر کتاب با دیگرش، با آنچه در کتاب ایجابی نوشتاری ست فراتر از سخن، فراتر از زبان. نوشتن بر لبه ی کتاب، در بیرون کتاب.
نوشته ی خارج از زبان، نوشته به تعبیری که در آغاز زبانی ست که هرگونه شیئی زبانی – حاضر، غایب – را غیر ممکن می کند. این طور نوشته هیچ گاه نوشته ی بشر نیست، پس نوشته ی خدا هم نیست، در نهایت نوشته ی آن دیگری ست: نوشته ی خود ِ مردن.

- غیاب کتاب، موریس بلانشو -





قوس هفتم – نخاع


توی اتاق ن، صدای چکاندن کلیدهای حروف از بازوت می رود شیب از چشمهات بالا، سقف. زاویه های تاریک، جنگل زنبورهای کور که از بوی دهان ن شهد می گیرند، زیر تور موم سیاه که بر صورتش بافته، صدای حروف می ریزد چسبیدن بالهای شیب، و توی تاریکی ی کنجه ها گم می شود.
توی اتاق، ن دراز کشیده با توری موم سیاه – روشن بر تمامی ی انحناهای تورم، جز کرانه ها، کرانه هایی که در شیب می افتد، و محافظان زنبورهای کور، که از صدای کلیدهای حروف از بازوت می روند، از انگشتهای لزج موم، بالا، سقف. و نور جریان میانه ی اتاق، هاله ای از بنفش و آمونیاک، صدای به هم خوردن کلیدهای حروف از زاویه های تاریک، برمی خیزد که زنبور، از دهان شهد، ن با چشمهایی گودی ها توی تخلخل تور موم، سیاه.
توی اتاق ن افتاده ای، دستهایت را به زیر دامن سرانده ای، چشمهای ن از نور خالی، تورم لزجی از پنجه ت می رود، صدای چکاندن کلیدهای حروف، بلند می شود، بالا؛ سپاهی ی انبوهی هجوم می آورد، دست بر صورت می گذاری، صدای حروف به دهانت نزدیک می شود، جایی از تورم ن را فشار می دهی، چیزی کنده توی دستت می ماند، نگاهت را به چهره ی ن می بری، صدای تجمع چکاندن کلیدهای حروف با هاله ای سیاه از دهان ن، می رود، دستت را از دامن سیاه لزج، بیرون بیاوری، نمی توانی، بالا، سقف، گوشت کنده ی ن لای انگشتهایت را می فشاری، صدای به هم خوردن بال حروف، از هاله ای از دهان ن، می آید بالا، تور از صورت ن کنار می زند، چشمهای خالی ی موم گرفته، لبهای خالی ی موم، از بازوت می رود، توی اتاق ن، بالا.

توی اتاق می نشینی؛ پشت میز، صدای چکاندن کلیدهای حروف از بازوت می رود، ن می آید تو، بالا، از شیب، سقف، می افتد، نگاهش صدای انگشتهات را می گیرد، می رسد به تخت، می افتد، گوشه های اتاق سیاه، نمی شنوی، می بینی اش، می آید روی دهان ن، شیب، از دهانش می مکد، بر می گردد، سقف، صدای به هم خوردن حروف از بازوت تا پهلوها، از پهلوها تا حفره ی شکم، پیش می آید، دستهای ن به شیب می بندد، زخمی از گوشه ای تاریک پر می گیرد، به سمت ن، روی لبهاش می نشیند، صدای حروف بر اجزای ن حک می شود، زخم از نزدیک می آید، آن چه آوردنی ست از کنجه های اتاق، صداهاست، بر خطوط انزوای افتادن ن روی تخت و دودی که از دهانت، زخم های روی خطوط را به هم می رساند، صداها متراکم می شوند و پر می گیرند از شیب تاریک زوایای اتاق به سمت دهانی که از بازوت بالا می رود، سر می خورد صدای چکیدن حرف روی انحنای ن، علامت فریاد از بازوت می رود، صدای حروف فریاد، بالا. گله های زخم از چهار کنج بر می خیزند، توری سیاه، روی صدای چکاندن کلیدها، بر صورت ن، می نشیند، هجاهای چهره، کنده می شوند و از بازوت بالا، و در خال سیاه کتف، می روند، نطفه می بندد، نقطه هایی از چند حرکت بازو روی هیجان زخم.
توی اتاق می ایستی، ن روی شیب، آویزان، سقف از صدای چکاندن کلیدهای حروف از بازوت می رود، تا تکه تکه های اجزای ن، در چهار گوشه ی تاریک اتاق، که بر می خیزد، پر می گیرد و از شیب می آید توی حروف مقطعی که از انگشتهات می چکد، کبره می بندد سیاه، روی پوست ن، بالا. موم لزج و خیس از دهان زخم زنبورهایی که از چهار کندوی اتاق، اجزای ن را می آورند تا تجمع دهان توی شیب، سقف روی صدای کلید انگشتهات پایین، و پنجه هات بدهکار، خطوطی از انحناهای روی تجمع پوسته های موم، خش که می افتد از دهان موم، نیست، اتاق برخورد صداهایی ست که از چکاندن کلید حروف، تکه تکه های حرکت موم اجزای آویزان ن را، در چهار کنج، ن هایی زیر توری های سیاه صورت، با زخم های دهانه دهانه می آورد؛ که هر دهانه، کندوی زنبورهای کوری ست که به سمت صدا خیزشان، شهدی ست از موم زخم های ن، از بازوت می رود، توی اتاق ن، بالا، شیب.

توی اتاق، برشهایی از ن، تکه تکه، بر شیب، جا به جا، پاشیده، سر می خورد، تا در صدای ترک خوردن کلیدهای حروف به هم می رسند و کش می آیند و از کانون این صداها، می پراکنند به گوشه های اتاق، تاریک که اندام تلاشی ی ن، را موم آورد تا جسمی ی برهنه ی زیر توری ی موم گرفته ی روی مرکز صداهای چکاندن، دراز افتاده، برسانند زنبورهای کور برای رساندن بند آوردن زخم های ن با بالهای تور سیاه، از بازوت.

توی اتاق ن روی هیجان صداهای حروف، شیب، دراز، بالهای سیاه زنبور، شرابه های زخم ن را به اندازه ی صدا صداهای کلید هر حرف، قطعه قطعه می آورد تا دهان که می رود از بازوت، انحنای گوشت لزج بلع، بالا، توری ی سیاه از صورتت بر می دارد، اجزا مومین ن از صدای قطع هر حرف، از بازوت، بر شیب سنجاق می شود، ن در انحنای هاله ی بنفش، تجزیه ات در صداهای چکاندن کلیدهای حروف را با زایده های اندام مومین اش می بلعد؛ و چهار گوشه ی تاریک اتاق، آبستن کندوهای زهر زنبورهای زخم ن، می رود از بازوت، تا دهان، بالا.


بیست و دوم بهمن هشتاد و پنج
دفتر سفال


( ای خر، ای خر! ای سگ، ای سگ! ای تندیس! از ظاهر من خبر نتوانی داد، از باطن من چگونه خبر دهی؟ - مقالات شمس )

No comments: