Friday, February 4, 2005

آقاي اشر (Escher)!
اجازه دارم بروم توي تابلو
دور بزنم خودم را
گاز بگيرم دمم را؟

ازين دوتايي - مهرداد فلاح



- از پايين افتادن!


انگار سرما از توي پوستم قاچ قاچ
با خوش مي روي گيسو گلاب
قاطي مي شود
قاچي به شرط چاه

من که دلم را ميان کتابها گم کرده ام
زور مي زنم از پشت اين ترکها
مردي که روي اشکهاش
از انقلاب تا عشرت آباد
راه مي رود
دنبال کنم را
هي باد در مي کنم

اين درد را
با کرم بمال
چشم و عدس
بعد کنج خيال من
اين منحني آبي
بخواب
تا قاچي از ته – مانده ي برگهاي چهارشنبه هاي پاييز
که از آبزرشک فروشي توي سرچشمه
مردي که سر نداشت
و با دستگاهش ليوانم را پر مي کرد: سرخ -
برايت بياورم: باور اسطوره اي ات را رها کني.

اي ماده گرگ
رقصيده در شب تگرگ
قاچي به شرط چاه
چاهي که تو برايم مي آوري

شيشم سيب
هفتم مار

با کرم بمال
.


- خاطرات ديوار-
شانزده بهمن هشتاد و سه

No comments: